After Image

نقد عکس

After Image

نقد عکس

بهشت

تفسیری بر عکس‌های فرزانه محسنیان

تا تاریخ ۱۲ شهریور سال ۱۳۹۴، فرزانه محسنیان ۱۶۳۷ تصویر در صفحه اینستاگرام خود به اشتراک گذاشته است که لوکیشن بیشترشان فضای داخلی خانه‌های طبقه متوسط است و تعدای هم در فضای خارجی ثبت شده‌اند. سوژه بیشتر عکس‌هازنان بین هجده تا چهل سال (همراه با حضور مستمر گربه‌ها) هستندو مردان و کودکان هم گاهی در عکس‌ها حضور دارند. از دیدن این عکس‌ها کمتر به یاد جمع‌های خانوادگی می‌افتیم و بیشتر روابط دوستانه و خانه‌های مجردی رایادآوری می‌کنند.

حضور نامحسوس عکاس، جهت نگاه‌ها، زاویه و موقعیت دوربین به عکاسی کاندید[۱]شبیه است. عکس‌هایی که سردستی و بی‌هوا و اغلب در حال حرکت گرفته شده‌اند و سوژه بدون آمادگی قبلی مقابل دوربین قرار گرفته است. اما ترکیب‌بندی حساب‌شده، ثبت گزینشی لحظه‌ها، پزهای خاص، تکرار چند پز معین مانند باز کردن دسته مو، بستن یا بازی باموهای بلند باز، بافته، تاب دار و پریشان از زوایای مختلف و ظرفیت روایی هرعکس به طور مجزا، مجموعه را از فضای عکاسی کاندید دور می‌کند. تنه زدن به عکاسی کاندید، مؤلفه باورپذیری را درعکس‌هایی که واجد روایت‌گری هستند تقویت می‌کند و گزینش متداوم در بیش از هزار تصویراین شائبه را از میان می‌برد که شاهد بی‌واسطه لحظات روزمره زندگی هستیم.

عکس‌های محسنیان واجد کیفیتی رؤیایی هستند. کاستن از یا حذف مشخصه‌های هویتی، اجتماعی و جغرافیایی هر نوع تعینی را کم‌رنگ می‌کند. چیدمان فضای داخلی، نوع پوشش، فعالیت زنان داخل قاب، هویت یا جایگاه اجتماعی‌شان را آشکار نمی‌کند. این‌ها تنها اشاراتی است تا بیننده بتواند حدس بزند آن‌ها چه‌جور آدم‌هایی هستند.

بیشترفیگورها از ما رو برگردانده‌اند یا با موهای تاب‌دار بلند صورتشان را پوشانده‌اند. کراپ‌های بجا چهره آن‌ها از چشم‌رس ما دور کرده است. می‌بینیم که سیگار می‌کشند، آشپزی می‌کنند، با گربه بازی می‌کنند، می‌رقصند، در آغوش می‌کشند یا در آغوش گرفته می‌شوند، آرایش می‌کنند، موهایشان را تاب می‌دهند، گریه می‌کنند، می‌خندند و…. این حضور قدرت‌مند است. روبرگرداندن از لنز دوربین باعث نشده آن‌ها را منفعل ببینیم. پز تفسیر ناپذیر و نامشخص این خصلت را تقویت کرده است. آن‌ها در تعلیق بین رفتن و آمدن، بستن یا باز کردن مو، بوسهٔ دیدار یا آغوش خداحافظی، غم یا رؤیاپردازی ثبت شده‌اند. در تعداد زیادی از عکس‌ها نمی‌توان به وضوح گفت مشغول چه فعالیتی هستند؛ در مقابل سه‌پایه نقاشی ایستاده‌اند، یا بین زمین و هوا معلق‌اند.

روابط خانوادگی و سنتی در عکس‌ها دیده نمی‌شود. در دو سه عکسی که عروس حضور دارد، داماد در کنار او نیست. عروس در یک عکس لیوان شراب و سیگار در دست دارد. در دیگری مانند خانم هاویشام تنها پشت شمع‌های مجلس عروسی و ظرف میوه سلفون کشیده شده ایستاده است. تنها در این دو عکس است که تاریکی و دلهره و ترس فضای اصلی عکس را می‌سازند.

تشخیص نوع روابط مردان و زنان تصویر مشخص نیست. حتی می‌توان گفت نقش‌های کلیشه‌ای منصوب به زن و مرد در عکس‌ها جابه‌جا شده‌اند. زنان معمولاً در جایگاه حمایت‌گر و قدرتمندهستند. مردان انگشت‌شمار عکس‌ها یا تحت حمایت و عزیز، یا در خدمت به نظر می‌آیند. در یکی از معدود عکس‌هایی که می‌توان فیگور دو مرد را کامل و بدون ماسکه شدن با حضور زن‌ها دید؛ آن دو در حال باز کردن در حیاط برای زنی هستند که با همان لباس‌های آشنای عکس‌های محسنیان شاهوار در حال خروج از در حیاط است. یا در عکسی دیگر در یک ناکجا در فضای بازمردی روی زمین سجده زده وسخت تلاش می‌کند تا آتش روشن کند. و کپشن کنایه‌آمیز – (‌ come on baby light my fire) – خطاب به مرد در زیر عکس نوشته شده است.

زن‌های این عکس‌ها به واسطه رابطه خود با دیگران، خواهر، مادر، همسر، دوست‌دختر تعریف نشده‌اند. به خودی خود حضور دارند. در یک عکس زنی را در حال بوسیدن شکم نوزدای که روی تخت خوابیده می‌بینیم. تعریف کلیشه نقش مادر را به هیچ‌یک از دو زن این عکس‌ها نمی‌توان نسبت داد. ظاهراً از چشم اندازی مخفی شاهد وضعیتی مشکوک، دلهره‌آور و چالش برانگیز هستیم. یا در یک ویدئوی کوتاه دختربچه‌ای از روی نردبان به آغوش زنی می‌پرد. هنگام پریدن دختربچه دلهره و ترس را تجربه می‌کنیم. اما وقتی آرام در آغوش زن می‌نشیند، به یاد می‌آوریم زنان این مجموعه چه اندازه قابل اتکا و قوی هستند. می‌توانی چشمانت را ببندی و از ارتفاع بلند خودت را در آغوش آن‌ها زمینی رها کنی.

در فضاهای خارجی هم (بر خلاف انتظار) مکان متعین نشده و بر بی‌مکانی فضای کلی تاکید می‌شود. لباس و دشت سبز و آفتاب درخشان و وضعیت فیگورها در طبیعت ما را یاد شعارهای بازگشت به طبیعت می‌اندازند و همین رویکرد رمانتیک همراه با کپشن‌های سانتی‌مانتال فهم رمز نهایی را ممکن می‌کند.

با قبول وجود گزینش‌های از پیش در نظر گرفته شده، می‌توان پذیرفت این تصاویرپنجره‌ای رو به جهان واقعی نیستند. بلکه برسازندهٔ جهانی مصنوع‌اند. رمز نهایی، در این مجموعه عکس‌ها بهشت است، راه رفتن روی لبهٔ بهشت: لنز دوربین رو به بهشت گرفته شده است اما فضای پشت‌سر عکاس (واقعیت) حضور خود را یادآور می‌شود.

عکس‌ها برش‌های بزک شدهٔ زندگی واقعی با انواع فیلترهای موجود در ایستاگرام نیستند. تصاویری از بهانه‌های کوچک خوشبختی که به شکل رقت‌آوری بخش اعظم اینستاگرام را بلعیده‌اند نیستند. تجمل و عناصر زندگی قشر مرفه در تصاویر حضور ندارند. این عکس‌ها خالق یک جهان مصنوع رؤیایی هستند. یک جهان رؤیایی وقتی ساخته می‌شود که دلزدگی و سرخوردگی از واقعیت مسلم باشد.

در این مجموعه ادامه‌دار زنان مستقل و آزادهستند. به واسطه رابطه، نقششان در خانواده، جایگاه اجتماعی تعریف نشده‌اند. قیدوبندهای سنتی محدودشان نکرده است. با موهای آزاد در باد رو به دریاچه ای محصور بین کوهستان قدم برمی‌دارند. روابط دوستانه بین آن‌هاوجود دارد. باهم آشپزی می‌کنند، همدیگر را آرایش می‌کنند، حرف می‌زنند، می‌رقصند. و در مواقع لازم همدلانه به سیگار پک می‌زنند.

کاراکتر زن فرزانه محسنیان هویتی بین یک زن مدرن شهرنشین با دغدغه‌های واقعی و یک تصویر خیالی از زنی که موهای بلند و تاب‌دارش را در هوا به پرواز در آورده است دارد. این ویژگی فضاهای واقعی را دارای بار خیالی بالقوه کرده است. که بنابر قاعد باید منجر به آن شود که بتوان چندین و چند قصه گوناگون از نقطه نظرهای متفات به عکس‌ها نسبت داد. اما چرا قصه‌هایی که می‌توانیم به این مجموعه نسبت دهیم در یک چهارچوب معین محدود می‌مانند؟

بیاید در ادامه بدانیم چه کسانی از شهرِزنان محسنیان غایب هستند. گروه‌های سنی دیگر، بدن‌های خارج از زیبایی‌شناسی مألوف، مردها و هرآنچه زیبایی عکس‌ها به مفهوم کلیشه‌ای آن می‌کاست. حتی همین بدن‌های زیبا نیز تنها از زوایایی به تصویر کشیده شده‌اند که بر زیبایی آن‌ها افزوده شود. نور به آرامی روی بدن آن‌ها خوابیده است. رنگ‌ها ملایم و سایه‌ها نرم هستند. هیچ‌چیز در این دنیای مصنوع تهدیدی به زیبایی آسمانی این زنان به حساب نمی‌آید. برای مثال، در مقابل علامت خروج اضطراری در مواقع آتش‌سوزی، زنی از همان پزهای خیال‌انگیز راگرفته است و به این فکر می‌کند که استراتژی ورود در واقع مهم‌تر از استراتژی خروج است. چرا نگران باشد؛ آن‌ها در برابر آتش و مصیبت مصون هستند.

در این مجموعه زنانگی بی‌وزن و خیال‌انگیزی به تصویر کشیده شده است. ابیگیل سالمون گودو[۲] در مقاله پاهای کنتس[۳] به نقل از لین گارافولا[۴] می‌گوید آن زمان که مچ پای کشیده، بی‌وزنی و آسمانی بودن بالرین‌ها در قرن نوزدهم بدل به نماد یک زنانگی برتر شد، خود زنانگی به ایدئولوژی باله و در واقع تعریف این هنر بدل گشت. از آن زمان از این ایدئولوژی در صنعت تبلیغات، مجلات زرد، تبلیغات حکومت‌های تمامیت‌خواه به شکلی که به شی‌وارگی زنان انجامیده است استفاده شده است. زنانگی زیبای محسنیان همان زنانگی برتر است که با حذف بروزهای دیگر جنسبت زنانه در بهشت به جست و خیز مشغول است. گرچه (در ظاهر) حضور فیگورهای مستقل و قدرتمند عکس‌ها برای خوشایند نگاه مردانه نیست، اما نوع نگاه و حذفیات عکس‌ها سرگشتگی‌های همیشگی زنان در بازنمایی خود را آشکار می‌سازد. پشت دوربین او نگاه مردانه قرار گرفته است که هرآنچه ناپسندش بوده است از قاب دوربین به بیرون رانده است.

Screenshot_2015-09-04-22-40-21

حتی فارغ از رویکرد فمینستی، می‌توان تصور بهشت عکاس را از حیث گزینش محدودش و تاکید بر حضور جسمانی زنان منتخب نکوهید. می‌توان تمام چیزهای زمینی را حذف کرد. مشخصه‌های جغرافیای، محدودیت‌های موجود، می‌توان به طبیعت برگشت اما نمی‌توان در عوض تمام این حذف‌ها بدن‌های زیبا را در کانون توجه قرار داد. این نگاه، روایت‌هایی را که می‌توانیم ارجاع به آن‌ها را قابل توجیه بدانیم محدود و نازل می‌سازد. ظاهراً نه تنها زنان خارج از زیبایی‌شناسی مألوف که هیچ نوع مردی را نمی‌توان در این عکس‌ها تصور کرد که در قصه رستگاری سهیم باشد. این تصویرها آیا بهشت دلجویانه و هم‌دلی زنان پس از شکست‌های عاطفی نیست؟ این همان بهشتی نیست که برای دلداری دادن به یک زن زیبا که مورد بی وفایی قرار گرفته برایش تصویر می‌شد که همه چیز خوب است و اصلاً چه نیازی به مردهاست و…برای لحظات کوتاهی زن زیبا برای فراموش کردن شکست و افسردگی آن شیرینی بهشت زنان را می‌پذیرد. از طرفی قوت قلب دادن به زنان زیبا بعد از شکست بسیار آسان‌تر است. پس راه آسان‌تر انتخاب شده و آن بهشت ناپایدار دلجویی و رستگاری آنی سنگ صبورهای زیبا به تصویر کشیده شده است. تنها اگر زیبا و دل‌انگیز باشید می‌توانید وارد بهشت محسنیان شوید و چشمانتان را ببندید و خود را در آغوش این زنان بیندازید.

[۱]Candid photography

[۲]abigailsolomongodeau

[۳]http://www.scribd.com/doc/65788614/Abigail-Solomon-Godeau-The-Legs-of-the-Countess#scribd

[۴]lynngarafola